شعرکوهستان(شعرهای حمید ثابتی) | ||
|
ماهی ی نیمه جانی راکه درخانه بودبه قصدزندگی ی دوباره به حوض پارک خیابان شریعتی جنب فروشگاه ۱۱۵ ارتش انداختم.ماهی ی بی رمق بایک اب شش نفس میکشیدودرکنارحوض بدون حرکت افتاده بود.جریان مداوم اب بدن بی حالش رااین طرف وان طرف هدایت میکردناامیدانه به اونگاه میکردم وباخودمی گفتم اینجاراترک نمی کنم تاهمبازی شدن اورابادیگرماهیهای حوض ببینم.ناگهان بادتندی شروع به وزیدن نمودامواج لطیف و ملایم اب شوخی ی اب رابااب وموج راباموج نشان میدادشوروشعفی شکوهمنددرداخل حوض برپابود.تمام سطح اب رالرزشی فربخش احاطه کرده بودسرعت بادهرلحظه بیشترمیشد.بصورتی که قدرت دیدراازمن گرفته بودولی چشم ازماهی ی نیمه جان برنمی داشتم.دراین هنگام یک ماهی که ازماهیهای دیگرگنجکاوتربودبه کنارحوض امدوبادهانش به بدن ماهی زدورفت بعدازمدتی کوتاه صدهاماهی بسمت اوامدندودورش حلقه ای باشکوه زدند.لحظاتی شورانگیزوزیبادرجریان بودحس عجیبی تمام وجودم رالبریزکرده بود.حضورفرخنده وشگفت اوری رااحساس میکردم وتنهاجمله ای که برلبم جاری بودجمله ی ببریدش..ببریدش ..به عمق اب بودوقطره اشکی که ازچشمانم جاری شد.هرلحظه حلقه ی ماهیهاتنگ ترمیشدودریک هجوم دست جمعی ناگهان ماهی ی نیمه جان که گوئی هیچگاه خسته وبی حال نبوده به سرعت خودرابه وسط حوض ونهایتاگودال اب رساند.بعداز سپری شدن ثانیه هاوگذشتن دقیقه ها جزارامش اب شادی ونشاط ماهیهای حوض وزندگی ی دوباره ی ماهی ی نجات یافته چیزی دیده نمیشد.......
موضوعات مرتبط: 110- زندگی...ماهی ی نیمه جان، ، برچسبها: |
|